کد مطلب:36238 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121
«بپرهیز از اینكه سخنی را ذكر كنی كه خنده آور باشد هر چند آنرا ازدیگری نقل كنی» در اینجا فرزند برومند خود را از اینكه سخنان خنده آور بگوید و یا مطالب خنده آور را از دیگران حكایت نماید بر حذر می دارد و خلاصه غرض آنست كه از نقل مطالب مضحك- خواه از خودش باشد و یا از دیگری اجتناب كند-. از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه: «ویل للذی یحدث و یكذب لیضحك به القوم ویل له ویل له ویل له»[1]. «وای بر آنكس كه سخن به دروغ می گوید تا مردم بخندند وای بر او وای بر او وای بر او». و علت نهی امام ممكن است یكی از دو چیز و یا هر دو آنها باشد: یكی اینكه ذكر چنین مطالبی از ارزش آدمی می كاهد و شخصیت انسان را ضایع نموده و خلاصه سقوط می دهد و در شرع مقدس اسلام هر چه كه موجب شكست و اعتبار و شخصیت آدمی باشد مذموم، واقع شده است. و علت دوم اینكه نوعا ذكر چنین مطالبی مقرون و آمیخته ی با یكی از گناهان است گاهی با دروغ و زمانی با مسخره و استهزاء و دیگر گاه با گناه دیگری همراه خواهد بود. ابن ابی الحدید معتزلی تحت تاثیر این جمله ی مباركه قرار گرفت می گوید: این كلامی فصیح است. او می گوید: همانگونه كه ابتدا كردن و آغاز نمودن به ذكر چنین سخنانی مستهجن است حكایت آن از غیر نیز مستهجن می باشد... حضرت صادق علیه السلام می فرماید: در مدینه مردی بود بطال ك مردم را با سخنان خودش می خندانید روزی به آنان گفت: این مرد- یعنی علی بن الحسین علیه السلام- مرا مانده و عاجز گردانید و اصلا نتوانستم او را بخنده در آورم و ناچار باید حیله ای كنم كه [صفحه 252] او را بخندانم تا آنكه روزی آنحضرت از راه می گذشت و دو تن از غلامانش در پشت سرش بودند آن مرد بطال آمد و ردای حضرت را از دوش مباركش كشید و رفت. آنحضرت اصلا التفاتی ننمود. آن دو غلام رفتند و ردای مبارك را باز گرفته و آوردند و بر دوش مباركش افكندند. حضرت با كمال اطمینان بطوری كه چشم خود را از زمین بر نمی داشتند فرمودند: این مرد، كی بود؟ عرض كردند: مردی بطال از اهل مدینه است كه مردم را خندانیده و از این طریق زندگی می كند، حضرت فرمود: به او بگوئید: «یا ویحك ان لله یوما یخسر فیه البطالون». «بیچاره! خدا را روزی است كه آنان كه عمر خود را به بطالت گذرانیده اند زیان خواهند برد»[2].
(ایاك ان تذكر من الكلام ما یكون مضحكا و ان حكیت ذلك عن غیرك)
صفحه 252.